ارتفاع پست

اینجا ارتفاع پست، با وضو وارد شوید...

ارتفاع پست

اینجا ارتفاع پست، با وضو وارد شوید...

وبــسایـت ارتفاع پـــست...
ارتفاع پست

موسای مایی و عصای دیگرانی
یعنی شما آقای از ما بهترانی
از تو فقط چوپانیت را درک کردیم
پس حقمان است اینکه ما را می چرانی
دور از من و این گله های کوچ کرده
این جمعه هم،پیش خدا خوش بگذرانی

دیدگاه های شما

توجه  به حقوق مؤمنین

شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق (علیه‌السلام) امام خامنه ای در جلسه درس خارج فقه (پنجم دی‌ماه 89)

«عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ کُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کَانَ سَأَلَنِی الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَیَّ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَیْهِ فَبَیْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَیَّ أَیْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یَا أَبَانُ إِیَّاکَ یُرِیدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَیْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ کَانَ طَوَافَ الْفَرِیضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ فَقَالَ یَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ...»

شافی، جلد 1، حدیث 1506

***

فی الکافی، عن ابان بن تغلب، قال: «کنت اطوف مع ابی‌عبدالله(علیه السلام) فعرض لی رجل من اصحابنا کان سالنی الذهاب معه فی حاجه». ابان بن تغلب می‌گوید: یکی از اصحاب‌مان (از برادران شیعه) از من خواسته بود که برای انجام یک حاجتی با او بروم و یک کاری را برایش انجام دهم.

حالا ابان بن تغلب با حضرت ابی‌عبدالله (امام صادق علیه السلام) در حال طواف گرد خانه‌ی خداست. «فاشار الیّ». آن برادری که از من درخواست کرده بود با او بروم و کاری برایش انجام دهم، در اثنای طواف به من این‌جوری اشاره کرد که بیا. «فکرهت ان ادع اباعبدالله (علیه السلام) و اذهب الیه» دلم نخواست که در حال طواف، حضرت را رها کنم و سراغ او بروم. خب، واقعاً هم چه اقبال بزرگی است که انسان با امام معصوم گرد خانه‌ی خدا طواف کند.

«فبینا انا اطوف اذ اشار الیّ ایضا» در اثنای طواف، باز رسیدیم به آنجایی که آن مرد از دور ایستاده بود و باز دوباره به من اشاره کرد. «فرءاه ابوعبدالله (علیه السلام)» این دفعه، حضرت چشمشان افتاد و او را دیدند. «فقال یا ابان ایاک یرید هذا؟»؛ (فرمودند) این شخص با تو کار دارد؟ «قلت نعم. قال فمن هو؟» او کیست؟ «فقلت رجل من اصحابنا» از خود ماست، از برادران شیعه‌ی ماست. «قال هو علی مثل ما انت علیه؟» (فرمودند) آیا همان عقایدی را که تو در باب امامت داری او هم بر همان عقاید است؟ «قلت نعم. قال فاذهب الیه» گفتم: آری، فرمود: پس برو ببین چه می‌گوید. «قلت فاقطع الطواف؟» (عرض کردم) من در حال عبادتم و دارم طواف می‌کنم، طواف را قطع کنم؟ «قال نعم» (فرمودند: بلی). حالا اینجا این فقیه را ببینید (ابان فقیه است) او می‌خواهد از فرصت استفاده کند و یک مسئله شرعی را یاد بگیرد.

«قلت و ان کان طواف الفریضه؟» (پرسیدم) حتی اگر طوافِ فریضه (واجب) هم بود، باز قطع کنم و بروم؟ «قال نعم» حضرت فرمودند: بله، حتی در وسط طواف فریضه وقتی برادر تو با تو کاری دارد، از تو درخواستی می‌کند، باید طواف را قطع کنی و بروی. «قال فذهبت معه» خوب، اطاعت کردم و جدا شدم، با آن شخص رفتم.

«ثمّ دخلت علیه بعد» بعد آمدم خدمت حضرت، «فسألته فقلت اخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن» (و پرسیدم) این چه حقی است که این‌جور ایجاب می‌کند انسان طواف واجب را هم قطع کند؟ حق مؤمن را سؤال کردم. حضرت می‌فرمایند که «دعه لاتردَّه» رها کن دیگر، سؤال نکن. «لاتردّه» یعنی این سؤال را تکرار نکن. «قلت بلی جعلت فداک»؛ (عرض کردم) چرا، سؤال می‌کنم. اصرار کردم و بعد حضرت شروع کردند حقوق مؤمن را گفتن. علت این هم که می‌فرمودند سؤال نکن، این است که وقتی دانستی، گیر می‌افتی و مجبوری عمل کنی. اینجا دیگر روایت مفصل است که ما نمی‌خوانیم. شبیه این، روایت دیگری هم بود از معلّی‌بن‌خنیس که از حضرت سؤال می‌کند حق مؤمن چیست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۱۱
امیرعلی طلبه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">