ارتفاع پست

اینجا ارتفاع پست، با وضو وارد شوید...

ارتفاع پست

اینجا ارتفاع پست، با وضو وارد شوید...

وبــسایـت ارتفاع پـــست...
ارتفاع پست

موسای مایی و عصای دیگرانی
یعنی شما آقای از ما بهترانی
از تو فقط چوپانیت را درک کردیم
پس حقمان است اینکه ما را می چرانی
دور از من و این گله های کوچ کرده
این جمعه هم،پیش خدا خوش بگذرانی

دیدگاه های شما

علی چیت سازیان که از کسانی بود درست عمل کرد و درست تشخیص داد و مشکل به وجود نیاورد.ایشان منش خوبی توی یک سری مسایل سیاسی داشت چون بعضی ها فقط به بعد نظامی ایشان نگاه می کنند چون یک جریانی بود که در مملکت ما راه افتاده و داست یک عده را به دامن خودش می کشید و آنها را غافل می کرد. ما هنگامی که تیپ تشکیل دادیم در جذب نیروی خوب و کارآمد و آدم های مقاوم مشکل داشتیم چون افرادی که برای شناسایی لازم بود باید طوری بودند که چندین ماه قبل از عملیات می رفتند شناسایی می کردند و در حین و اجرای عملیات باید دست بچه ها را می گرفتند می گذاشتند تو دست دشمن و مسیر را کامل می بردند و نشان می دادند و این کار،کاری طولانی و خطرپذیر بود.هنگامی که عملیات تمام می شد باید باز هم شروع به شناسایی می کردند و این کار نیروهای استخوان دار و مقاومی لازم داشت که علی آقا این افراد را دور خودش جمع کرد که بیشتر آنها هم شهید شدند وآنهایی هم که به جا ماندند جانباز شدند.

ک بار علی آقا رفته بود یک منطفه ای را شناسایی کرده بود و ما را برای چک کردن برد به جایی که درست تو دل دشمن بود که در تنگه اوبان قرار داشت. رفتیم توی یکی از سنگرهایی که در خط دشمن قرار داشت و عراقی ها می آمدند از کنار آن سنگر عبور می کردند. علی آقا می گفت که ما چند بار به اینجا آمده ایم و این سنگر،سنگری است که قابل استفاده نیست و طوری بود که از آنجا همه چیز معلوم بود و خیلی جالب بود. علی آقا ما را جایی برده بود که مواضع و تردد دشمن معلوم بود چه موقع فرماندشان می آید، چه موقع غذا می آورند، چه موقع سر کشی می کردند و چه موقع در طول روز چقدر کار می کنند. این کار،کار خطرناکی بود و ایشان می رفت توی آن سنگرها توی خط دشمن و کافی بود که یک عراقی تو آن سنگرها را نگاه کند و کارمان تمام بود. ایشان با خیال راحت نشسته بود آنجا و این کار را انجام دادیم و هنگام برگشتن مواجه شدیم با بادی به نام (بادسام)که باد معروف منطقه سر پل ذهاب بود که در تابستان ها می وزید. این باد انسان را بی حس می کند و از رمق می اندازد و به خصوص توی گرما خیلی به انسان فشار می آورد. انسان مشکل جدی پیدا می کند و در حین آمدن بچه ها یکی یکی می افتادند و ما نزدیک 7-8 نفر بودیم و علی چیت سازیان چون آشنایی قبلی داشت و اطلاعات سابق هم داشت و ایشان کاری که کرد بچه ها را گرفت کولش و در یک جای امنی گذاشت و خود من دیگر رمق نداشتم و تلاشم این بود که بتوانم خودم را حرکت بدهم و رفیقم به پشت یک ارتفاع که از دید دشمن در امان باشیم و گیاهانی هم که آنجا بود همه سوخته بود و لباسهایمان و صورتها همه سیاه شده بود علی آقا جثه ی درشتی هم نداشت ضعیف و لاغر اندام بود و من فکر می کنم ایمان واعتقاد او بود که یکی یکی بچه ها را می آورد پشت آن ارتفاع می گذاشت و علی آقا آخرین نفر را که آورد یادم هست گلوها همه خشک شده بود و تنفس کشیدن خیلی مشکل بود می خواهم از خوصیات ایشان بگویم که چه فردی که به درد شناسایی می خورد و ایشان پیش بینی کرده بود و قرص نمک پیش خود گذاشته بود و در آن موقع علی آقا هم از رمق افتاده بود و خودش را روی زمین می کشید و قرص نمک ها را به بچه ها می داد ولی گلو خشک شده بود و قرص پایین نمی رفت و چهره ها سیاه شده بود. یک نفر به زور آب دهانش را جمع می کرد و دهان آن شخص را باز می کردند و آب دهان را می انداخت توی دهان آن که یک مقدار دهنش نرم شود و بتوانند نفس بکشد. اصلاً انسان سیاه می شد و در حال از بین رفتن بود.و در زمان بود که دیدیم علی آقا توی قمقمه اش آب جمع کرده البته آب خیلی کمی بود و به اندازه 5/1 قطره توی در قمقمه آب می ریخت در همان حدود آب دهان بود. چون یکی یکی بچه ها داشتند مبتلا می شدند و یادم هست که خودم داشتم از بین می رفتم و نفسم بالا نمی آمد و در حال رفتن بودیم ولی رفتن این چنینی که به هم نگاه می کردیم و کاری هم نمی توانستیم انجام بدهیم و علی آقا آب را می ریخت تو در قمقمه می داد به بچه ها چه بگویم این آبی که ایشان در حلق ما می ریخت اصلا چهره عوض می شد. انسان رمق پیدا می کرد و تا کسی بین مرگ و زندگی قرار نگیرد نمی داند که چه چیزی است و ساعت 5-5/5 عصر بود که از گرمی هوا کم شد و نسیم که وزید حال بچه ها بهتر شد و وقتی برگشتم فهمیدیم که این باد ((باد سام))بوده است و وقتی نسیم وزید و بچه ها خوب شدند شروع کردیم به حرکت کردن ولی علی آقا از کسانی بود که دیگر رمق نداشت حرکت کند و بچه ها هم دنبال ما می گشتند و تیم تشکیل داده بودند آنها رفتند علی آقا را آوردند علی آقا چهره و لباسهایش سیاه شده بود بخاطر آن گیاهانی که آنجا سوخته بود و ایشان به شدت تب داشت و تب ایشان بالای 40 درجه بود و با برانکارد آوردندش ولی خودش نشان نمی داد که یک چنین وضعیت بحرانی دارد. و من فکر میکنم بعضی از دوستان که چیزهایی در مورد علی آقا می گویند زیاده روی می کنند و این ظلم است به علی آقا. شجاع و با ایمان آدم رئوف مخلص و در مسایل سیاسی بینش عمیق و خوبی داشت.

نظرات (۱)

۲۳ آبان ۹۱ ، ۲۱:۰۶ دانیال رجبی
سلام
وبلاگ خوبی دارید:

http://s2.picofile.com/file/7355922040/shahid_Chit_Saziyan_by_islamicwallpers.jpg

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">