شهید علی چیت سازیان
فیجیل دزدی
از مدرسه راهنمایی که زدیم بیرون، کیف و
کتاب رو انداختیم یه طرف و افتادیم توی باغچه مشدی، سبزی فروش محل. علی آقا که سال
ها شاگردی مشدی رو کرده باشد، دور از چشم مشدی رفت سروقت فیجیل ها و یه دسته از
خاک کشید بیرون و با گوشه شلوارش پاک کرد و نصفش رو داد به من و هر دو نشستیم و
شروع کردیم به خوردن.
توی دیدگاه باغکوه نشسته بودیم. عراقیا
گرای ما رو گرفته بودند و یه ریز آتیش می ریختند.
یه باره گفت: «سعید!»
اولش فکر کردم ترکشی، چیزی بهش خورده
این جوری گفت سعید.
گفت: «یادته قبل از انقلاب، شش سال پیش،
از مدرسه رفتیم باغچه مشدی؟»
گفتم: «آره، آره، چطور مگه؟»
گفت: «همین الان برو همدان، اون پیرمرد
رو پیدا کن و حلالی بخواه یا پول فیجیل ها رو بده»
به هزار و یک بدبختی، مشدی رو پیدا
کردم. پشتش کمانی و نصف شده بود.
قصه ی دزدی از باغچه رو که گفتم خندید و
گفت: «خوشِ حلالتان»!