پی نوشت: آخرین هماهنگی گردان ها و واحدهای لشکر برای عملیات در کوهستان های پربرف ماووت عراق بود. زانو به بغل گرفته و به یک نقطه خیره مانده بود. فرمانده لشکر از فرمانده گردان ها اعلام وضعیت گرفت. یکی از کمبود مهمات گفت و دیگری از نبود نیرو و آن یکی...
هیچکی بیش از چهل درصد اعلام آمادگی نکرد. نوبت او شد، همه می دانستند که او متفاوت با بقیه حرف می زند. پاهاشو یه آن توی بغلش جمع کرد و گفت:
"همه ی حرفای بچه ها راسته، مشکلات راسته، وضعیت از هر جهت خوب نیست، ولی امام حسین (علیه السلام) از ما دست خالی تر بود" !!!
روی پاهایش جنبشی گرفت و نیم خیز شد و با بغض گفت:
"این بار آمادگی ما دویست درصده!" اشک و ضجه قرارگاهِ تاکتیکی لشکر را پر کرد.
راوی: اکبر امیرپور - همرزم
داستانش تنم را لرزاند چه دلیر مردیــ ...
برخلاف تمام حرف هایی که میزنند او هیچ اشتباهی نکرده؛ او فقط تذکر لسانی داده...
ادای واجبی که به جانبازی و شهادت می انجامد.
او علمدار واجب فراموش شده است.
دوستش از او دو خصلت یاد کرد:
اولی آنکه بسیار بر اشکِ بر اباعبدالله تاکید میکرد
و دیگری آنکه اسطوره ولایت مداری بود و مطیع اوامر حضرت سید علی
در ادامه به متن نامه این شهید به رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای پانزده روز قبل از شهادتش اشاره می شود.